۱۴۰۱ تیر ۱۱, شنبه

رها شدن

 *



ماجراهای خونه خواهری بالاخره به پایان رسید این هفته

سخت ترین مرحلله اش تشک تخت بود که از د-ک سفارش داده بود

تاسفانه قبل از سفارش هیشکی تخت رواندازه نگرفت و تشک 

بزرگتر از اونی که فکر میکردیم درومد . خوش شانس بودیم

که یه گوشه از تشک کثیف بود . به خواهر کمک میکنم تا درخواست 

مرجوعی رو ثبت کنه . فردای اون روز اومدم دیدم تشک مرجوعی 

کنار پارکینگ و بدون کاور افتاده . با پدر دعوا میکنم عصبانی ام

از اینکه تو خونه ما پشت هیچ حرکتی فکرنیست توی قلبم تیر میکشه

تصمیم میگیرم رها کنم . در نهایت پدر تشک رو کاور کشی میکنه

فردای اون روز میان و میبرنش . اخر شب مسیج واریزی تشک

برگشتی میاد . شانس اوردیم . به خیر گذشت

*

با رفقا به رستوران ارمنی ها میریم اونجا جید سه لیوان ابجو

سفارش میده 100هزار. کیفیت غذا و همه چی عالیه 

دستشویی نداره و با مجید مجبوریم بریم پارک . اونجا

با کثیف ترین دستشویی عمرمون رو به رو میشیم

بیرون در یه نفر هست که برامون الکل میزنه 

صاحب رستوران شبیه جوونیای داوود ازاد با ریشی 

تو همون ابعاد هست . اسمنش رو اقای اکوان میذارم

اکوان از ما خواهش میکنه زودتر بلند شیم که بقیه هم

سرویس بده . ناراحت نمیشیم و میریم .شاید اگه ایرانی بود

باهاش برخورد خشن تری میکردیم. غریب پرستیم دیگه!

*

در زیپ سنتور جان که اسمش رو گذاشتم جینا رو درست نمیبندم و 

موقع جا به جایی میخوره زمین و یدونه از خرکاش میشکنه

عزای عمومی حاکم میشه ولی نه اون قدر که انتظار دارم

تو اینترنت فروشگاه لوازم موسیقی سرج میکنم . یه مغازه

سمت فلکه سوم پیدا میکنم . فروشنده اش ادم مودب و جدی ای به نظرم میاد

در حال کوک کردن سنتور خودش . ازش بلند ترین خرک موجود رو

میخرم . تاکید میکنه که حتما باید اندازه بقیه خرکها باشه و در نهایت میگه

ببر اندازه نبود بیار عوض کن . اندازه در میاد تنظیمش میکنم

روزکلاس یه مسیج اعصاب استاد رو به هم میریزه . کلاس رو نصف کاره رها میکنیم

دو درس برای تمرین هفته بعد بهمون میده . برای عقب نموندن از تمرینات

تمرین رو از جمعه شروع میکنم . فردا بلیت کنسرت داریم . هیجان زده میرم که 

بخوابم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو