۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

درد


هر روز صبح،وقتی که میام سر کار،چن تا سکه یا اسکناس
می ندازم تو قلک سفالیِ سبز رو پیشخونِ مَسند
نمی دونم چرا ولی شدیدا روی این جمله که :
"سرطان به جز درد هزینه هم دارد " ضعف دارم
وقتی جایی می خونم،یا می شنومش،به هم می ریزم . 
شاید عمو مسعود هم تحت تاثیر همین قرار گرفت
و یدونه از اینا رو با خودش برد بلاد کفر !!
شاید مشتری هایی که سر صد تومن-دیویست تومن پول اینترنت شون
دعوا می کنن هم روزی اینو جایی شنیدن،که بقیه پولشون رو می ندازن اون تو!
با آقا ی صولت ،تو محوطه بازارچه ی خیریه ایستادیم . 
رو به روی  ساختمون بیمارستان . چند قدم جلو ترمون 
یک بادکنک بزرگ که روش بچه های توی بیمارستان 
ارزوهاشون رو نوشتن !
سه میلیون و پونصد هزار تومن پول جمع شده
تا این بادکنک با آرزوهای بچه ها به آسمون بره 
جمعیتی که تو محوطه ایستادن ،دستاشون بالاست و برای بچه هایی که 
از پشت پنجره تو حیاط رو نگاه می کنن ،دست تکون می دن 
بادکنک با آرزوهای بچه ها بالا میره،
حالا بچه های توی بیمارستان برای ما  دست تکون می دن
صدای جیغ و دست مردم از همه طرف شنیده می شه 
یکی -دو نفر هم  پشت سر من دارن اشک می ریزن 
 یه عده هم مثل ما چشمشون بین بادکنک و اونایی که پشت شیشه
پایین رو نگاه می کنن می چرخه 
به بادکنک،بچه ها و ادم های اطرافم نگاه می کنم
به ادم هایی که همه شون به نوعی معنی  "درد" رو می فهمن  
که اگه نمی فهمیدن،حتما اینجا نبودن 
چه قدر خوبه که گاهی ،امید رو -حتی به کسانی که نمی شناسیم-هدیه کنیم

۱ نظر:

حالا تو بگو