*
داستانای جراحی مامان ادامه داره
عملش به تعویق میفته چون هنوز ریه هاش کامل خوب
نشده و سرفه میکنه. به توصیه دکتر قلب عمل دو هفته و به درخواست خودش
سه هفته عقب میفته
این وسط چون روز کنسرت معین شقایق همزمان با روز عمله
تصیم داره یک هفته دیگه هم عقب بندازه
از طرفی اون پایی که هیچ وقت درد نمیکرد هم درد گرفته\
جوری که اصلا نمیتونه راه بره
*
یه روز وسط هفته با مجید تصمیم میگیریم بریم هفت حوض
برای خرید شلوار
اولن مغازه ای که میریم خرید میکنیم
بعدش میریم پیتزا خاتون
اقای پیرمرد اکاردیونی هنوز همنجاها میچرخه
پیتزاش منو یاد روزای خوش کافی نت میندازه
*
بلیت کنسرت سالگرد مشکاتیان رو میخرم . بالکن شرقی
میدونم که روزای که کنسرت داریم یه اتفاقی میفته که برینه تو برنامه هام
ماشینی که برای رت میفرستم به سختی بارگیی میکنه
دم دمای عصر زنگ میزنهو میگه صاب بارش بار رو نمیخواد
به مسولین مربوطه زنگ میزنم /. اول میگن بفرست قزوین
و بعد میگن بفرست برای مشتری دیگه ای در رشت
برمیگردم دفتر و تغییرات لازم رو اعمال میکنم
ساعت حدودا ی هفت و نیم با قیافه پریشون میرم سمت سالن
توی سالن همه با اوا عکس میگیرن . همایون هم هست و دید ما کاملا مشرف به
همایون . بیشتر از اینکه تمرکزم روی اجرا باشه روی اکت همایونه
خوش میگذره
*
پنجشنبه کله سحر میرم سر کار ببینم اتفاقی برای بار رشت افتاده یا نه
نیفتاده ظهر میرم خونه و استراحت نکرده فوتبال رو میبینیم
پرسپولیس میبره ولی استقلال میبازه و ما حذف میشیم
میریم خونه خاله لیلا . شب سخت و کسل کننده ایه
میتونست بدتر باشه اگر ایرن نبود
اخر شب رامتین با پدر کری فوتبالی میخونه که حال نمیکنم. ایشالا
به جاش میرینم بهشون
*
جمعه ظهر قرار کباب داریم . با سارا و حسام و باقیا
میرم دنبال مجید و به موقع میرسیم . تو راه تلفنی با سیاوش حرف زدیم
کباب خوبی میخوریم . بعد از کباب با سارا و سحر مجید میریم سمت نمایشگاه
موسیقی . جای پارک پیدا نمیکنیم و میریم سمت کتاب فروشی دی تا
از تخفیفات استفاده کنیم. سحر یه چیز 500 تومنی رو میشکونه و خسارتش رو میدیم
میریم چشمه و بعد میریم خونه سارا و فیلم ضربه شانس وودی الن رو میبنیم
فیلم خوبیه . در مورد دختری که برادرزاده مجید اوره و از قضا دو جنسه بوده
شوخی میکنیم . جمعه خوبی رو به پایان میرسونیم