۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۳, شنبه

اردیبهشت 04/ دو

 

*

از تعطیلی کلاس استفاده میکنم و حسابی به پشتم باد میدم

میخوابم . کتاب میخونم تلویزیون میبینم و غیره

سنتور دوم رو سه گاه کوک میکنم تا شید یکی از قطعات کتاب

سه گاه رو بزنم. حسش نیست بیخیال

*

صدای لاستیک جلوم بیشا ز حد زیاد میشه

میترسم و میرم پیش بابک . پدر سرما خورده و

کنترل از راه دور میکنه

لنتها رو عوض میکنم و البته دیسکهای جلو رو

ماشین از صدا میفته تو مکانیکی در مورد انفجار

بندرعباس حرف میزنیم که به شدت مشکوکه

*

دقیقا در روزی که من ترمز خوبی ندارم

و باید محتاط باشم هوا ابری بارونی و طوفانی

میشه. بی دردسر میرسم خونه. درختی از کمر

وسط کوچه شکسته .پدر میگه خدا رحم کرد کسی زیرش

نبود

 

*

پنجشنبه صبح با دل درد بیدار میشم و کمردرد

به نظرم کلیه اس. به صالح پیام میدم میگم نمیام

با پدر مییم بیمارستان تهرانپارس

دکتر بستری میکنه و ازمایش خون و ادرار میگیره

و به قول خودشون مخدر تزریق میکنه

پدر تو بیمارستان برادرزن عمو رضا رو میبینه

میریم خونه صبحانه میخوریم و بعد میایم واسه سونو

یه پسر تپل و بامزه اونجاس که هرکاری میکنه شاشش نمیگیره

نوبت من میشه . دکتره میگه چیزی نیست احتمالا شن بوده

دفع کردی

*

شب میریم تیاتر و یه تیاتر بد میبینیم . بعد از تیاتر میریم یه پیتزایی

اونجا معطل میشیم . سال سرده و خیلی باد میاد \

بچه ها راضی نیستن

ولی غذاش خوبه

*

جمعه خونه دایی دعوتیم ولی مامان مریضه و نمیاد

من و پر تنهایی میریم . بدترین مهمونی عمرم با اختلاف

خانواده مادری بدون مادر ترسناکترین جای دنیاس

 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو