-
تمرینهام خوب پیش نمیره. پیام میدم و میگم سه شنبه نمیام
تیپیکال به مشکل خوردن من تو زندگیم
کنسل کردن کلاسه
*
هیچ اتفاق خوشایندی در راه نیست. چهارشنبه شب تعطیلیه میرم سمت خونه
وسط راه شک میکنم به قفل بودن در و خاموش بودن کولر و غیره
برمیگردم دفتر ترافیک شدیده
برمیگردم دفتر و همه چی امن وامانه
پاره پوره برمیگردم خونه
شب دلم میگیره. گریه میکنم . تیپیکال وقتایی که حس میکنم
مولود دلش با کسیه
*
پنجشنبه میرین یه تیایتر میبینیم با نژادی و سارا و مجید
نمایش خوبیه . بعدش میریم شام کبابی مورد نظر نژادی
غذای خوبی میخوریم . برنمیگردم خونه و با پدر میریم فرودگاه\امام
تا مادر و بابای سارا رو راهی کنیم. ویلچر روی پروازشون رزرو نکردن
متصدی اونجا با کلی ناز و عشوه اوکی میکنه
هیچی شون سر جاش نیست شلخته بی برنامه
عصبی میشم . راهی شون میکنیم و برمیگردیم
خونه .به سختی خوابم میبره
*
کاش هفته بعد حالم بهتر باشه
تمام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو