۱۴۰۴ اردیبهشت ۶, شنبه

اردیبهشت -یک

 -

تمرینهام خوب پیش نمیره. پیام میدم و میگم سه شنبه نمیام

تیپیکال به مشکل خوردن من تو زندگیم

کنسل کردن کلاسه

*

هیچ اتفاق خوشایندی در راه نیست. چهارشنبه شب تعطیلیه میرم سمت خونه

وسط راه شک میکنم به قفل بودن در و خاموش بودن کولر و غیره

برمیگردم دفتر ترافیک شدیده

برمیگردم دفتر و همه چی امن وامانه

پاره پوره برمیگردم خونه

شب دلم میگیره. گریه میکنم . تیپیکال وقتایی که حس میکنم

مولود دلش با کسیه

*

پنجشنبه میرین یه تیایتر میبینیم با نژادی و سارا و مجید

نمایش خوبیه . بعدش میریم شام کبابی مورد نظر نژادی

غذای خوبی میخوریم . برنمیگردم خونه و با پدر میریم فرودگاه\امام 

تا مادر و بابای سارا رو راهی کنیم. ویلچر روی پروازشون رزرو نکردن

متصدی اونجا با کلی ناز و عشوه اوکی میکنه

هیچی شون سر جاش نیست شلخته  بی برنامه

عصبی میشم . راهی شون میکنیم و برمیگردیم

خونه .به سختی خوابم میبره 

*

کاش هفته بعد حالم بهتر باشه

تمام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو