*
وقت دندون پزشکی دارم. زنگ میزنه و میگه دیرتر بیا. من میرم بنزینم رو میزنم خریدامم میکنم
و میرم تو مطب دکتر میشینم . یه دختر خوشگل اونجا هست که بهم شیرینی تعرف میکنه
از اینکه قدرت دلبری ندارم ناراحتم ولی به تخمت
سات 9 کار من رو شروع میکنه . دستیارش وسط کار ول میکنه میره
دندون شماره 4 من به تخی ترین شکل ممکنه درست میشه
وقتشه دکتر جدیدی انتخاب کنم
زبری پشت دندون دوباره منو به مطب برمیگردونه. برطرف نمیشه
*
صولتی چند روزه میاد دفتر . یهر روز میشینیم و موتور برق رو باز میکنیم
تا سوییچش رو درست کنیم . سمبل کاری میکنیم و روشن میشه
بهش میگم بیا بزنیم تعمیرات موتور برق پذیرفته میشود
*
.بعد از یکماه میریم کلاس. زودتر میرسم. برخلاف انتظا
همه چی خوبه . اخرین روزهای کلاس توی شیانه
دلم برای این روزها تنگ خواهد شد
*/
.عمو حسن پدر هم به رحمت خدا میره.پنجشنبه قراره که بریم دماوند
یه لباس اینترنتی میخرم . کوچیک در میاد . ریجکت میکنم و میرم پاتن جامه و یه لباس میخرم 1350.
ندازه استت و شیکه. پنجشنبه ساعت 12 میخوام برم خونه که با پدر بریم
دماوند. وحید و ماشلا بارنامه زیاد دارن . مال ماشالا چند بار
اشتباه میشه و در نهایت درست میشه
با چراغ بنزین روشن
میرسم خونه . ناهار رو تو راه دماوند میخورم . هوا سرده
مجلس ختم رو رد میکنیم و به اصرار عمو رضا سر خاک هم میریم
باد شدیدی میاد
برمیگردیم خونه وتو راه برف می بینیم
*
جمعه همه خونه ما مهمونن. میز ناهارخوریمون شکسته
ناهار میریم پایین
فوتبال پرسپولیس و سپاهان رو میبینیم و تیممون میبازه
نیما سر به سرمون میذاره
اخر شب نیما اینا میان لباساشونو ببرن
با ششقایق ویدیو کال میکنه و شقایق یه چیزی یگ که احتمالا
شر خواهد شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو