۱۴۰۴ خرداد ۱۰, شنبه

خرداد/2

 *

بالاخره موفق میشم کلاس سنتورم رو برقرار کنم

قرار شد که به جای خونه استاد بریم

یکی از اموزشگاه هایی که تدریس میکنه

تصمیم داشتم در صورتی که نشه برم جایی که سارا میره

در نهایت با استاد خودم تو اموزشگاهی که درس میده میبندم

*

اعتصاب راننده ها شروع شده و روز به روز ماشین کمتر میشه

تقریبا تایم زیادی از روز بیکاریم

اونورم ماشالا خیلی بارگیری نداره

وقت مناسبی برای کتب خوندنه. تماما مخصوص رو تموم 

میکنیم و میریم سراغ سفر به انتهای شب . بی نظیره

*

پیشنهاد وسط هفته سارا یه کنسرت زیرزمینی و باحاله

میرمم دنبالش و میریم و از فضای 

موزیک و دخترای خوشگلش لذت میبریم 

درامر گروه رو با یه خواننده اشتباه میگیرم و

میگم فنتم حتی بعد از اینکه میفهمم این اون نیست

*

پنجشنبه میمونم خونه . حوصله پیشنهاد برنامه به کسی رو

ندارم . به مرور میفهمم اگه پیشنهادی هم میدادم کسی در دسترس 

نبود معمولا وقتی برنامه نداری هیشکی هم نیست باهاش 

برنامه کنی . فوتبال رو میبینم و استقلال میبره و اعصابم خرابتر میشه

از او ور روابط عاشقانه دوست دختر سابقم اذیتم میکنه

گوشم شروع میکنه به سوت کشیدن مداوم . نمیدونم از اعصابه

یاد بادکولر یا به خاطر سر و صدای موسیقی چند روز پیش

*

جمعه به هوای خرید پازل و لوازم تحریر میرم بیرون هوس میکنم

ژینا رو ببینم . نیست و کنسل میشه. میرم پیش رضوان . تا حاضر شع

میرم و از چشمه مجله میخرم . میریم کافه گپ میزنیم . غروب جمعه رو تطهیر میکنیم

فکت: داستانهای کاری ادما فقط برای خودشون جذابه

بیشتر شبیه غر زدن میمونه. حوصله ات جوری سر میره

که به خودت میای و میبینی داری گوش نمی دی و اون داره حرف میزنه 

محبوبش . چایی 

*


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو