*
تصمیم گرفتم به اوضاع سر و سامونی بدم
برنامه ریزی روزانه رو روی اپلیکیشن جدید پیاده کردم
سعی میکنم همه برنامه های روزانه رو تیک برنم
تا چهارشنبه خوب پیش میرم ولی چهارشنبه طبق معمول از دستم در میره
*
رضوانه پیام میده که داره میاد سمت خونه ما و میخواد منو ببینه
در مقابل وسوسه دیدنش مقاومت میکنم
. چون شوهر داره
به شوخی میگم خدا باید اپشنهای تعبیر خواب و پیشگویی رو برام فعال کنه
*
با سارا و مجید تصمیم گرفتیم دکتر ژیواگو رو با هم بخونیم
از روی نسخه ای که جدیدا منتشر شده
تا حالا دوبار ژیواگو رو شروع و نیمه کاره رها کردم
شاید اینبار و با اجبار کار تموم شه
*
غمگینم چون ح با دوستش اشتی کرده و اذر
گفته که پشت من باز حرف زده. بعدا ح قفل پیج رو باز میکنه
و میفهمم دیتای غلط بهم دادن. به روی خودذم نمیارم
منتظر میمونم تا ببینم کی انتقام من از ح گرفته میشه
*
صبح پنجشنبه بیدار میشم تا بارنامه بزنم و باااز
قطعی از طرف سازمان . تمام بارنامه ها رو سوری میزنیم
مال خودم رو دفتر حمایت اینا میزنم . شاگردشون گیج و ابله
به نظر میاد . کار تموم میشه و میپیچم میرم
میریم تیاتر نوید محمد زاده . مجید و سارا مریضن
مولود هم میاد. نمایش افتضاحه
بعد از تیاتر مولود ما رو ترک میکنه و ما برای شام میریم
دلژین . مجید میگه دوست برادر زاده اش ازش حامله شده و میخواد
بچه رو نگه داره!سوژه ها حول محور اون و امیرخان میگذره
اخر شب با شقایق ویدیوکال میکنم و تولدش رو تبریک میگم
*
جمعه در ارزوی استراحت میمیرم
از صبح صدای پدر و مامان و بعد وصل شدن سیستم
و صدور کارای عقب افتاده
عصر میرم بیرون یه دوری میزنم تمام روز سرم گرم توییتهای
ح هستم . برخلاف تصورم هیچی ازم نگفته
زندگی عاطفی برای من تموم شده و هیچکس رو دیگه برای
دوست داشتن ندارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو