۱۴۰۳ شهریور ۵, دوشنبه

جنجال در شهر!

 *

تصمیم میگیرمروی لپ تاپ برنامه رو بریزم که کمتر مجبور باشم 

توی دفتر  بمونم . ویندوز رو به سختی عوض میکنم 

چندر روز که کار زیاده و فرصت نمیشه

یک روزش رو میفهمم که سی دی درایو کار نمیکنه و در نهات 

مجهز میشیم به ویندوز 11 ولی برنامه روش ران نمیشه

ظاهرا این مشکلات حل نخواهدشد

*

ح تو توییترش شدیدا ابراز دلتنگی میکنه

نسبت به اکسی که شاید منم

علیرغم نیازهای جسمی و احساس تنهایی مقاومت میکنم

میدونم که اگه برم موقع برگشت به خونه مثل سگ پشیمون میشم

*

صبح اول وقت سیستم قطع میشه . به علت ریالی 

سایت پرداخت قطعه . مهندس رد میده رو غلامی

همه پرامون ریخته . غلامی  دوان دوان میره پایین تا

تدبیری پیدا کنه . پولمون کمه . مهندس به بچه ها میگه پول بدن

اونا میگن نداریم کارت کشیدیم

مهندس منفجر میشه و میگه تا 6 صبر میکنین من بیام وگرنه کلید رو بذارین

رو میز و برین . به همه برمیخوره. درنهایت مشکل حل میشه

ولی جو دفتر متشنجه. حس میکنم هیجان حرفهای صولی رو پیمان

زیاد کرده . فقط برای اینکه اتفاقی اخیر خودش رو توجیه کنه و بگه حق با من بود

از مهندس میخوام از ایرج عذرخواهی کنه . این کار رو میکنه و شر میخوابه

*

پنجشنبه اس و به اصرار مهندس میرم انبار کارخونه. بکاپی که

از سیستم  خودم گرفتم رو روش میارم بالا. با اقای ماشلا عضو 

جدید برای اولین بار رو به رو میشم. یه پیر مرد لاغر و اسلوموشن

و کاملا در تضا با پلن سرعتی مد نظر. صولتی میره و منم میرم سمت خونه

شب فوتبال پرسپولیسه با گل دقایق اخر جلوی تراکتور مساوی میکنیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو