۱۴۰۳ مرداد ۶, شنبه

جنون

چیزی شبیه جنون

ساعتهای متمادی به موبایل خیره میشم 

پیگیر اخبار خوب و بد فوتبالم

استرس میگیرم تپش قلب این همه چرا؟

از این روحیه ضعیف خودم بدم میاد شاید براش روزی

به روانپزشک مراجعه کنم

*

روزی دو ساعت برقهای مارو قطع میکنن 

توی گرما میشینم تا برق بیاد و وقتی که اومد کامپیوتر 

رو روشن میکنم می رم خونه . باربری سمت چپ ما

موتور برق داره . سفری ازش سیم گرفته و مواقع ضروری استفاده 

میکنیم خودمونم داریم دنبال موتور برق مناسب میگردیم

*

پدر سپیده دوست سابق مجید به  رحمت خدا رفت

برای مراسم ختمش با مجید و عمو میریم مسجد

فرساد و معصومه هم هستن 

هیچ چیز تلخ تر از تماشای چهره غمبار و داغ دیده یه ادم 

نیست . گاهی به مرگ پدر و مادر فکر میکنم ناخواسته اشک تو چشام جمع میشه

سیاوش بعد از ده سال یا معصومه اینا رو میبینه و خیلی گرم و صمیمی

تایپ سیاوش همینه جلوی روی طرف یه جوره و پشت سرش یه جور

*

به تنهایی میرم تماشای تیاتر کمدی . اونقدر خنده دار نیست که مردم

میخندن خدا رو شکر  زود تموم میشه و خداروشکر تر که کسی رو همراه خودم نکردم.

*

در راستای کشت صنعت انفرادیم 

دو گلدون کاشتم  یکیش رو به یاد دوست جدیدی که

ترکیه زندگی میکنه و حتما اگه تهران بود محل سگ به ما نمیداد

*

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو