*
روزهای غمبار و تنهایی
انگار که یک بمب خورده وسط روابطم
منی که همیشه مردد بودم که امروز و این هفته با کی برم بیرون
حالا روزهای تعطیلی رو میشینم تو خونه و انقدر به موبایل خیره میشم که چشام
درد بگیرن
*
از سفر کردان که برمیگردیم میره تو مخم سیگار ایکاس بخرم
.انلاین سفارش میدم و برام میارن . تو اولین تجربه سیگار کام نمیده
به نظرم خراب بوده و بهم انداختن بررسی های میدانی نشان میده
که یه فیلتر توش شکوندم. در نمیاد . میرم از داروخونه یک موچین میخرم
.با موچین در میارم و اوکی میشه
*
ایرن دختر نگار و نوه وحیده به شکل ناغافل به دنیا میاد
یک هفته زود تر از موعد مقرر .بریا نقاحت میارنش خونه مادربزرگه
تمام فامیل جمع شدن و جای خواهره خالیه قرار بر این بود که بابای نگار
هم بیاد که انگار از رفتار توی بیمارستان خانواده ما ناراحت شد و نیامد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو