۱۴۰۲ بهمن ۷, شنبه

زندگی نباتی

شنبه است و با مجید میریم برای تماشای یک فیلم جنایی کره ای

خانوم ر ملقب به قنجشنک هم قراره باهامون بیاد

میاد متروی محلاتیو میریم دنبالش

ادم تو کون نرویی به نظر میاد

مجید خوش اومده و اینو میشه از نشون دادن عکس سگهای برادرزادش

فهمید. فیلم رو میبینیم نقدش رو هم نگاه میکنیم و در نهایت

برای شام میریم جیگرکی سر پاسداران 

مجید اشتباهی جگر درشت رو میگه جگرد رشت و میخندیم

*

خواهر مریض شده و خانواده شدیدا نگرانش هستن 

اونجا داروهای معمول نیست و فقط مسکن و استامینوفن

هست . عمو رضا براش از راه دور دارو تجویز میکنه

هر روز امیدواریم بهتر شن و میشن

*

تو کلاس خوب نیستم ولی ماشالا استاد خیلی خوب شدن

استایل جدیدش واقعا زیبا بود . سلفژ و ریتمک رو بهترم 

میرم خونهو بازی ایران و امارات رو میبینم 

ایران دو گل میزنه که من هیچکدومش رو نمیبینم

*

اخر هفته تعطیلات میمونم خونه روز قبلش با ح

جرو بحثم میشه . سر داستان انگل گربه

تصمیم میگیرم به ارتباطمون خاتمه بدم

این سم باید تموم شه . برای پنجشنبه بلیت تیاتر 

میگیرم و تنهایی میرم . جاپارک گیرم نمیاد و با یک

ربع تاخیر از ساعت شروع برنامه میرسم. خوشبختانه

هنوز شروع نشده . دختری که روی بالشتک بغل صندلی 

من نشسته میخنده چون امیدوار بود نیام و بشینه جای من (بیلاخ)

خانومی که کنار من نشسته مرتب سوال میپرسه

نمایش خوبی نیست میرم خونه و یک قسمت ناتو میبینم

*

جمعه ناهار کباب خوشمزه پدر پز داریم

جای خواهر خالیه. مادربزرگ میاد بالا و ناهار رو 

دور هم بخوریم . مادربزرگ کفشی خریده که شبیه کفشهای قبلیشه

و دوستش نداره . بحث بر سر اونه

تمام روز تعطیل رو خونه میمونم و از استرس مربی جدید تیمم 

به خودم میپیچم. بدون هیچ دلوشی به زندگی نباتی خودم ادامه میدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو