زندگی به شکل یکنواختی در حال حرکته
و من شبیه تزین روزهای افسردگی رو سپری میکنم
حجم کار به قدری کمه که ترس از دست دادن کارم رو هم دارم
برای اخر هفته برنامه ای با دوستام ندارم . قبلترش نژادیها
برنامه را کنسل کردن
مجید اصرار داره که بریم خونه شون . میپیچونمش
سعی میکنه مچ منو بگیره ولی میپوچونمش دوباره
اخلاق هیستریک و عصبی ناشی از مستی و نعشه گیش شدیدا ازار دهنده اس
روزها میرم سر کار ظهر برمیگردم ساز میزنم
اخر شب ویدیوکالهای خواهر رو گوش میدم
و شب میخوابم
شاید تنها استرسهای این روزهام بیماریهای خاموش(دست و چشم و دندان)
و پریود شدن ح باشه . امیدوارم زودتر خبر اخری برسه
شاید اون موقع بتونم برای اینده عاطفیم تصمیم جدیدی بگیرم
*
مسابقات فوتبال جام اسیا هست و هر روز یادی میکنیم از
سوتی من در جغرافی که همسایگان ایران را کره شمالی کره جنوبی عربستان
نوشته بودم . الان که این رو مینویسم فقط چند ساعت تا شروع بازی
ایران و ژاپن باقی مانده و خیلی بعیده بتونیم بریم . ایرن روزها حس
تمام سی و نه سال زندگیم دور سرم میچرخه . گاهی یاد رفیق دبیرستانم
جواد میفتم که چقدر باهاش بهم خوش میگذشت . با هر اهنگ قدیمی ابی
به اون روزها پرت میشم . گاهی یاد سیامک و روزهای ساوه
حس میکنم چهل سال اخیر رو دارم بر میخورم
وقتی حال خوبی نداری توگذشته دور میزنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو