۱۴۰۲ بهمن ۱۴, شنبه

ریپیت

زندگی به شکل یکنواختی در حال حرکته

و من شبیه تزین روزهای افسردگی رو سپری میکنم

حجم کار به قدری کمه که ترس از دست دادن کارم رو هم دارم

برای اخر هفته برنامه ای با دوستام ندارم . قبلترش نژادیها

برنامه را کنسل کردن 

مجید اصرار داره که بریم خونه شون . میپیچونمش

سعی میکنه مچ منو بگیره ولی میپوچونمش دوباره

اخلاق هیستریک و عصبی ناشی از مستی و نعشه گیش شدیدا ازار دهنده اس

روزها میرم سر کار ظهر برمیگردم ساز میزنم

اخر شب ویدیوکالهای خواهر رو گوش میدم 

و شب میخوابم

شاید تنها استرسهای این روزهام بیماریهای خاموش(دست و چشم و دندان)

و پریود شدن ح باشه . امیدوارم زودتر خبر اخری برسه

شاید اون موقع بتونم برای اینده عاطفیم تصمیم جدیدی بگیرم

*

مسابقات فوتبال جام اسیا هست و هر روز یادی میکنیم از 

سوتی من در جغرافی که همسایگان ایران را کره شمالی کره جنوبی عربستان

نوشته بودم . الان که این رو مینویسم فقط چند ساعت تا شروع بازی

ایران و ژاپن باقی مانده و خیلی بعیده بتونیم بریم . ایرن روزها حس 

تمام سی و نه سال زندگیم دور سرم میچرخه . گاهی یاد رفیق دبیرستانم

جواد میفتم که چقدر باهاش بهم خوش میگذشت . با هر اهنگ قدیمی ابی

به اون روزها پرت میشم . گاهی یاد سیامک و روزهای ساوه

حس میکنم چهل سال اخیر رو دارم بر میخورم

وقتی حال خوبی نداری توگذشته دور میزنی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو