۱۴۰۲ بهمن ۲۱, شنبه

ناگهان پرواز!

 *

شنبه های سینما. امروز هم سینما فیلم باید ببینیم

تعطیلات رمی . هم خانوم نظافتچی خونه ماست

و هم بازی ایران و ژاپن . نیمه اول فوتبال رو 

توی ماشین گوش میدم . میرسم سینما نیمه دوم شروع میشه

طرفدار ژاپن هستم . خصوصا از وقتی فهمیدم پیمان 

طرفدار فوتبال ملیه. ملاک نفرت برای من پیمانه

لابی سینما جمعیت زیادی نشستن و فوتبال میبینن

یه پسر بچه روی مخی کنارم نشسته که هی حرف میزنه

ایران مساوی میکنه و در اخرین لحظات با پنالتی میبره

سینما میره روی هوا . مجید میاد و میریم داخل. حضار توی سینما

مثل من طرفدار ژاپن هستن . بعد از فیلم میریم بیگ بوی . جای بد

و سرد اجازه نمیده از غذا لذت ببرم

*

مامان و دایی و مادربزرگ قراره برن مشهد

همه چی محیاس و میرن فرودگاه قبلش دنبال دعوتنامه

میگردن و بعد از کلی گشتن متوجه میشن دعوتنامه ای وجود نداره

حدود ساعت 9 زنگ یزنم ببینم رفتن یا نه که میفهمم از پرواز جا موندن

بعد از کلی این در واون در زدن میگن دایی براشون بلیت جور کرده

نصف شب از صدای در بیدار میشم . مامان پشت در . بلیته اوکی نشده

فردای اون روز در به در دنبال بلیت میگردیم

جو خونه عصبی و خطرناکه. دعوا و گریه. مثل تمام این 39 سال

بلیتها بسیار گران .4200-3800. خلاصه با بدختی بلیت پیدا میشه.2900

و مامان به مشهد میرسه. روز کلاس با تیچر در موردش صحبت میکنم

میگه خوب شد فرستادینش وگرنه بار روانی نطلبیده شدن اذیتش میکرد

*

روز بازی ایران و قطر دفترمون متحدن برای برد تیم ملی

ایران میبازه . و من خوشحال ترین ادم اون روز میشم!!

*

با سارا و  سحر میریم خونه مجید اینا.شیرینی میگیرم  دو کتاب کادو 

میکنم برای تولد سارا. زودذتر از بقیه میرسم . تلاش عجیب امیر و مجید

برای جذاب به نظر اومدن واقعا ازار دهنده است. دقایق زیادی در مورد روابط

انسانی روابط جسمانی روابط سکسانی صحبت میکنن. مبحثی که بیشتر  باب میل

مجید به نظر میاد . حس میکنم سارا دلش تجربه سکسی با مجید رو میخواد

تا ساعت ۴ اونجاییم و بعد میایم خونه .خوش میگذره به نظرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو