۱۴۰۲ دی ۳۰, شنبه

افسردگی

*

ح حالش خوب نیست و میرم پیشش. صحبت میکنیم از گذشته و حال و اینده

کارهایی میکنیم که تا پیش از این ممنوع بود. استرس میگیریم که مبادا 

باعث اتفاقی بشه که نباید . عایق محافظ رو تست میکنیم

اوکی

موقع خداحافظی میگه اگه نمیومدی شاید خودم رومیکشتم

*

برای مولود اخرین تمرینم رو میفرستم. کلی به به و اینا میگه

و میگه عالی بود ولی فایل رو باز نکرده بود.و ادم اینجوری دلش میشکنه

*

خاله شوکت اومده خونه مارد بزرگ بعد از کلاس میرم دیدندش

تمام وقت در مورد ازدواج من حرف میزنن. اخرش میگن شوخی بود

کاش به من بگن چرا شوخیهاشون بیشتر موجب ازار ادمه؟؟

*

کلاس خوب برگزار میکنیم . راضی ام از خودم . استاد میگه

مامانم میگه انقدر خوشم میاد علی میاد اینجا . انگار یکی از فامیلامون اومده

*

اقای محبی راننده رشت دنده عقب میگیره ومیزنه با کنتور گاز

کنتور میشکنه و ده میلیون هزینه اشه . اول میگن راننده بخشیش رو بده و بعد 

کلش رو .در نهایت راننده صورتجلسه میکنه و از بیمهع ثالثش پرداخت خواهدکرد

*

کباب نطلیبه مراده . با ح میریم جوان شهباز به یاد بچگیم. اقای گارسن اونجا

برامون ته دیگ زعفرانی میاره. غذاش میچسبه. ح بسیار ناراحت و افسرده اس

و همین فرمون ادامه پیدا میکنه با مرور خاطرات بچه و غیره

برای بعد از شام میریم چای باقلوا میزنیم و میچسبه

به من خوش میگذره ولی دوستمون ناراحت و افسرده به خونه برمیگرده

*

پنجشنبه با نژادی ها قرار سینما داریم . میریم و گلی نمیاد ظاهرا 

به قصد دیدن دوستش . برای شام به ما ملحق میشه و میریم نایب 

اونجا میفهمم بیماری خود ایمنی داره و برای اون کورتون میزنه

بعد از شام میریم کافه شید و در مورد ازدواج سوم و خطراتش 

حرف میزنیم اخر شب میام خونه و باخت مادرید رونگاه میکنم

*

جمعه میخوابم وبیدار میشم میبینم ح ماجرای اکانت فیک رو فهمیده

فکرمیکنم این نقطه پایان رابطه ما بشه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو