۱۴۰۲ دی ۲۳, شنبه

روزای خلوت

*

با مجید میریم واسه فیلم اناتومی یک سقوط

جامون بد نیست. بهموقع هم میرسیم یه نفر کنارمن با دوربین میشینه

حس بدی بهش دارم از عکاسها بدم میاد یاد اپرای حافظ میفتم که عکاسی که کنار من بود و

تمام مدت رو مخم بود بی جهت نیست که از عکاسها متنفرم به قول بزرگی لاشخورهای رسانه ای

موقع نقد فیلم یه حرفی میزنم که دختر فمنیست گونه کنار دستم پاچه مو میگیره

بعد از فیلم بدترین شام عمرم رو میخورم

*

با دایی میریم کنسرت اقای تاج. به موقع میرسم . 

عکس میگیریم و میریم داخل سالن. برنامه بدی نیست ولی کسل 

کننده به نظرم میاد. اول و وسط برنامه پرنده ای روی دسته ساز

نوازنده تنبور میشینه . تصویر جالبیه

*

با ح به مناسب پریود شدنش میریم اکوان. هوا سرده

پیتزای اکوان به هر دردی دواست.

بعد از پیتزا میریم خونه موقعی که میخوام برم کوکی

مثل بچه ای که به رفتن مهمون اعتراض میکنه میاد جلوی در

صحنه ماندگاری میشه توی ذهن من

*


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو