۱۴۰۲ تیر ۲۵, یکشنبه

موو-آن

 *

هفته سخت و پرتنش و پر استرس

حسام کنسرت قربانی نمیاد و ما مولود رو جایگزین میکنیم

روز کنسرت بعداز محل کار میرم کلاس. خداروشکر دوره تباه 

ماهور تمام شد . سه گاه رو شروع میکنیم و قطعه بی نظیر رسوای زمانه را

بعد از کلاس میرم خونه مجید و مولود روسوار میکنم و میریم . تو جردن

حواسم به موبایل میره و تصادف بدی میکنیم. دوتا پسر خیلی جوون هستن

بهش میگم مدارک نمیدم بهت کارت شرکت رومیدم. میگه چیز معتبر تری نداری

میگ معتبره شماره و اردسم روشه !! در نهایت کارت بیمه رو میدم و میریم

به سختی جا پارک پیدا میکنیم. پسره میگه 100تومن پول جای پارکه مولود که

رگ اصفهانیش زده بالا چونه میزنه و در نهایت 70تومن میدیم. توی محوطه دایی

رو میبینیم . کمی گپ میزنیم . سحر و سارا با تاخیر میان و سارا قطعه اول رو از دست 

میده. تمام مدت کنسرت حواسم به تصادفه .کناری من با کله نفر جلویی در گیره

خوش میگذره ولی با حال گرفته میریم خونه. سارا روتا دم ماشینش میبرم .اقایی 

براش جای پارک جچور کرده بود وبا موتور اورده بودش اونجا. بهش زنگ میزنه

و تشکر میکنه. اقاهه بهش میگه به سرزمین عشق خوش امدی!!

*

براورد خسارت تصادف 1700 میشه . با پسره قرار میذارم . مجید هم باهام میاد 

یک ساعت معطل میشیم تا برسه . پسره با ژست عقابی سیگار روشن میکنه و پیاده

میشه انگار میخواد کیف دلار بگیره کوکایین تحویل بده. کارمون که تموم میشه

میریم کافه ثالث .امروز توخبرها فوت احمدرضا احمدی را داشتیم . اونجا سفارش میدیم

و چند دقیقه بعد یونان بهمون اضافه میشه . صحبت میکنیم از گذشته حال و اینده. از فقری

که روزای اخر زندگی احمدرضا رو گرفته بود . از مملکتی که نفرین شده

با یونان ومجید سمت خونه حرکت میکنیم . مجید رو میرسونم و میرم دنبال ژ 

که خونه دوستش بود . تا خونشون میرسونمش . لحظات با ژ بهترین زمان زندگی من شده

*

با ح سر هوایی زدناش جر و بحث میکنم و اسکرین شاتی که از لاس زدناش برام فرستاده

بودن میفرستم . جر و بحثهای همیشگی حواله به اخرت و در نهایت یاداوری میکنه که

ازمایش خونم رو فراموش نکنم 

*

جمعه کسل کننده ای که قرار بود صبحش با دوستامون بریم بیرون و کنسل شد 

تا شب ادامه پیدا میکنه شب با ژینو مسیج بازی مکنیم و در نهایت قرار بیرون میذاریم 

محوطه پاساژ گلستان شلوغه میشینیم تا برای جای خالی صدامون کنن. پرسنل اونجا مرتب

سوال میپرسن . شام میخوریم و تو خلوتی خیابون برمیگردیم خونه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو