۱۴۰۲ تیر ۱۷, شنبه

دوتا قلب

 *

روزای مجردی به کندی و با مرور اخبار نقلذ و انتقالاتی فوتبالی میگذره

نه دلم میخواد برگردم و نه دلم میخواد تو این موقعیت بمونم

اذر میگت نوی سرکلش از تنهایی مشکلاتش و نبودن من نوشته

یه شب پیوند کلید میکنه که بریم مرغ دی . قرار رو ساعت 9 میذاره

و ساعت 10 میاد . قبل از خوردن غذا بالا میاره

در مورد هیچ چیز صحبت نمیکنیم جز دختری که همه

میگن سایبریه و مجید اصرار داره باهاش دوست شه

*

بوکینگ بارنامه ها اشتباه خورده ومیفتیم تودردسر . صولت شاکی

کاری میکنه که تا شب مغزمون قفل میکنه . مشکل با 5 میلیون یک مقدار اعصاب خوردی

حل میشه . از خودم بدم میاد وقی به خاطر اشتباهم دیگران

رو توی دردسر میندازم

*

به مجید پیغام داده که لایک من رو زیر پست

توهین امیز ش دیده . بهش مسیج دادم که پاک کردم

شروع میکنه به تکست دادن و تکرار حرفای قبل از برک اپ

از تمام حرفایی که زده تنها چیزی که  تو ذوقم میزنه این بود

که تو یه نور تو زندگی من بودی ؟من ریدم تو اون نور!

در نهایت بهعش توصیه میکنم با کسی در مورد ریز زندگیشس حرف نزنه

*

سر سام پدر از دهنش در میره و میگه عمورضا گفته من ازت چک

داشتم نذاشتم اجرا به علی اقا بگو من میتونستم ... دلم میخواد جرش 

بدم یه روز یه شاش مشدی مهمونش میکنم

*

سارا در خلال درد دلهام وقتی فهمید که طرف توی اینستای من 

نیست و از هم جدا شدیم ضمن دلداری دعوتم میکنه خونه اش

محمدرضا اینا طبق معمول نمیان و ما و احمدیها و مجید وهانی

و یکی از دوستاشون رو دعوت میکنه . میریم از پیرپک شیرینی بگیریم 

ولی انقدر شلوغه که پشیمون میشیم . تو مهمونی در مورد روابط پشت پرده بازیگرا

و سلسله خاطرات بازداشت مجید حرف میزنیم. هانی در استانه عمل گردن

نگران و افسرده و بی انرژیه . میترسه و خب جای بخیه اش میمونه

تا حدود سه نصف شب میمونیم و میریم خونه

*

جمعه کسل کننده با یه گپ ریز با ژی نا نغییر میکنه

قرار میذاریم. تو ترافیک گیر میکنم .بنزینمم کمه . درنهایت 

ده دقیقه دیر میرسم میریم یه کافه و ساعتها حرف میزنیم

برای اولین بار از خاطرات دوست پسراش میگه

یازده میریم خونه مسیج میزنه کنار تو متوجه گذر زمان نمیشم. ضربانم

شدت میگیره . این چیزی بود که سالها منتظرش بودم

شب بخیر و دوتا قلب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو