.
*
روزای مرگبار دندان پزشکی میرسیم . من فکر میکردم سه شنبه شروع میشه
ولی تلفن زنگ میخوره و متوجه میشم که یکشنبه است
برخلاف همیشه کسی اونجا نیست و بعد از عکس برداری
کار رو شروع میکنه دوتا دندون رو یکشنبه و دوتا رو س شنبه
پر میکنه . دندونی یکشنبه پر شده بود زشت میشه ولی سه شنبه
اصلاحش میکنه. عادت جدید دکتر که موقع کار تلویزیون نگاه
میکنه شدیدا رو مخمه . دکتر همچنان معتقد به نظام و شخص رهبره
که کمتر از تلویزیون نگاه کردنش رو مخ نیست . جلسه پنجشنبه را
کنسل میکنم اول به بهانه فوتبال و سپس برای نفس گیری
*
خواهر عازم ترکیه است . نگرانی در کالبد وجود ما میچرخه
دقیقا روزی که فراخوان اعتراض دادند . استرس داره ولی همه
چیز به خوبی پیش میره و پرواز میکنه و به مقصد میرسه
*
خواب میبینم رفتم جای که خونه دوران بچگیمه کلید میندازم تا برم تو
یه نفر در رو باز میکنه و من رو میشناسه . بچه های بامزه ای داره
مادر بچه ها میگه پدرشون ولشون کرده رفته تو خواب اشک میریزم
با گریه بیدار میشم . روز قبلش به فاطمه ای صحبت کردم که
با پدر و برادر و خواهرش زندگی میکنه . مادرشون ولش کرده و رفته
حس میکنم تحت تاثیر همون این خواب رو دیده باشم. با خودم فکر میکنم\
این صدقاتی که ما میدیم چقدر کم و ناچیزه
*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو