دامنه اعتراضات مردمی روز به روز گسترده تر میشه اما تعطیلی وسط هفته
مثل پتک میکوبه روی اعتراضا.تهران روز به روز کمتر میشه و گاهی
سر وپ صدایی از خیابونا شنیده میشه
*
تمرین این هفته به من نخند بود . اولین بار که زدم
مامان گفت اشک ارو دراوردی گویا خروار خروار خاطره
زیر همین اهنگ براش خوابیده بود
پدر برای گوشش رفت دکتر و ظاهرا یکی از گوشهاش شنواییش رو از دست داده
به صورت کامل و ظاهرا تنها راه حلش تزریق آمپولی هست که اونم فقط 50 درصد
احتمال احیای اون رو داره. خواهر به مسافرت تبریز میخواد بره و طبیعتا تو این شرایط
کمی نگران کننده خواهد بود
*یکی از روزهای تعطیل هفته رو با اقاجون میریم خونه نژادی اینا
تو راه در مورد حوادث اخیر حرف میزنیم و اقاجون به تمسخر
میگه از قبل از انقلاب چقدر اینجاها تغییر کرده
خونه نژادی پلی استیشن بازی میکنیم ناهار یه عدس پلوی مشدی میزنیم
و انتن رو نگاه میکنیم . قبل از شلوغ شدن خیابونا برمیگردیم خونه این روزها
بیشتر عصرها رو خونه میگذرونیم
*
فرزند سوم اقا گری به دنیا میاد. سومین پسر .خدا هنوز به تغییر بشر امیدواره
تصمیم میگیرم بعد از کا ربم دیدنش . جواب نمیدهع. وقتی زنگ میزنه که دیره
چاره ای نیست خرید میکنیم و میریم خونه . اسم بچه رو گذاشتن علی سینا
همه متحیر میشیم !!پیمان میگه اینا میگردن اسمایی که هیشکی انتخاب نمیکنه رو انتخاب میکنن
*
برای تولد اقای یزدانی فرزند اول اقا گری باید کادو بخرم . دیجیکالا هواپیمای جنگی جالبی داره
دست دست میکنم و دیر میشه . تحویل بعد از موعد تولده . تصمیم میگرم برم خیابان
میرزای شیرازی روزی که میخوام برم دوستام پیشنهاد دان تاون رو میدن و مام که شکمو
فرداش بعد از کار میرم سید خندان . از بانک شهر برای بچه جدید تولد خود گری تولد گلی
کارت هدیه میگیرم . میرم خیبون میرزا و یک مغازه رو انتخاب میکنم . فروشنده اش جدی نمیگیره
منو . انگار که منم یکی از اونایی هستم که قیمت میکنه و میره . درنهایت یه جعبه ده تایی ماشین
انتخاب میکنم .چیزی شبیه سوقاتی های دایی از امریکا! از مغازه کناریش یه عروسک برای
اقای یاسینی میگیرم . ناهار نخوردم و میرم هاکوپیان . ویترش انقد تند حرف میزنه که نمیفهمم
غذا رو میخورم ومیرم خونه
*
بدترین خبر برای روز جمعه!کلاس تعطیله. وقت کشی میکنم تا برسیم به ساعت 4
و با عموو نژادیها بریم خونه گری . همزمان با نژادیها میرسیم به صولتی زنگ میزنم
میگه وایسین تا من بیام. همه با هم میریم . عمو زمان زیادی رو به تحلیل سیاسی
مذهبی میپردازه . کیک میارن و تولد میگیریم . کادوها رو میدیم . خدا رو شکر بچه خوشش میاد
در نهایت کیک میخوریم وبرمیگردیم خونه عمو به اینده پر از تغییر امیدواره .میرسم خونه
و کسی خونه نیست پدر اینا رفتن خونه دختر عمه پدر . به خانوم عشق مسیج میدم صحبت میکنیم
و فیلتر شکن براش نصب میکنم. کلی تشکر میکنه!! لذتی که در وصل کردن معشوق به نت جهانی
هست در هیچ چیز دنیا پیدا نمیشه! شام میخورم و میخوابم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو