۱۴۰۰ دی ۱۱, شنبه

پیش از راند سوم



دوست دارم قصه اش رو باور کنم

که مجبور شد . که میخواست و نمیشد

که به مصلحت هر دشون بود که  جدا شدند

داستانش کمی غیر قابل باور بود

ولی وقتی راهی برای فهمیدن حقیقت نداری

بهتره که دروغ پیش رویت رو باور کنی

حتی اگر احساس کنی که داره به شعورت توهین میشه.

بهتره بپذیرم که  میخواستن ولی نمیشد

رفیق قدیمی!مارو ببخش که فکر میکردیم

حقیقت ماجرا چیز دیگری بود

ما تمام حرفهات رو باور میکنیم

و نتظر شروع سوم تو میمونیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو