۱۴۰۴ مهر ۱۹, شنبه

میگذره

 *

شنبه صالح بعد از مدتها میاد دفتر . داریم فاکتورای حدادی ها رو

جمع و جور میکنیم . گلوم درد میکنه . وقت میگیرم میرم رحمانی

یک ساعتی معطل میشم میگه همون عفونت گلوعه

امپول میزنه و میریم رد کارمون

*

اقا ایرج بعد از چندین ماه دوری برگشت دفتر

میز و تشکیلاتش رو هم اورد

هرکی از اینجا میره یه مدت بعد برمیگرده

چون همه چی هردمبیل و خر تو خره 

ادما از بی نظمی مطلق استقبال میکنن

*

بعد از یکماه میرم کلاس. استرس دارم که خوب نباشم

برخلاف تصور خودم خوبم .وسط کلاس تینا 

کیک میاره برامون با چایی

استاد فیلم میگیره و استوری میکنه

*

پنجشنبه میریم تاتر بار هستی . برای اولینبار مجید رو بعد از 

سفر ترکیه میبینیم . تاتر با تاخیر شروع میشه و تو این فاصله

مجید از باگهای هدیه تعریف میکنه. تاتر بدی نیس. شام میریم پیتزایی

ناپولیتن محبوب من با فروشنده ای که شبیه گلمکانیه

*

گلو درد همچنان هست با این حال میرم واکسن میزنم

بیمارستان فرخی. ناهار جوجه داریم محصول پشت بوم

یک هفته دیگه از عمر بی هیچ حادثه ای میگذره