*
شنبه صالح بعد از مدتها میاد دفتر . داریم فاکتورای حدادی ها رو
جمع و جور میکنیم . گلوم درد میکنه . وقت میگیرم میرم رحمانی
یک ساعتی معطل میشم میگه همون عفونت گلوعه
امپول میزنه و میریم رد کارمون
*
اقا ایرج بعد از چندین ماه دوری برگشت دفتر
میز و تشکیلاتش رو هم اورد
هرکی از اینجا میره یه مدت بعد برمیگرده
چون همه چی هردمبیل و خر تو خره
ادما از بی نظمی مطلق استقبال میکنن
*
بعد از یکماه میرم کلاس. استرس دارم که خوب نباشم
برخلاف تصور خودم خوبم .وسط کلاس تینا
کیک میاره برامون با چایی
استاد فیلم میگیره و استوری میکنه
*
پنجشنبه میریم تاتر بار هستی . برای اولینبار مجید رو بعد از
سفر ترکیه میبینیم . تاتر با تاخیر شروع میشه و تو این فاصله
مجید از باگهای هدیه تعریف میکنه. تاتر بدی نیس. شام میریم پیتزایی
ناپولیتن محبوب من با فروشنده ای که شبیه گلمکانیه
*
گلو درد همچنان هست با این حال میرم واکسن میزنم
بیمارستان فرخی. ناهار جوجه داریم محصول پشت بوم
یک هفته دیگه از عمر بی هیچ حادثه ای میگذره