*
همونطور که حدس میزدم امراله اخر هفته نیست و صافکاری ماشین عقب میفته
*
یکشنبه شب تولدمه . با سارا و سحر و سیوش سعید و مجید میریم پارک ابا و اتش
تا ماه گرفتگی رو ببینیم . سارا برای تولدم کیک گرفته و یک پلیور بسیار زیبا
توی پارک که بسیار شلوغه چایی میگیریم و این پدیده عجیب رو میبینیم
شوخی شوخی موزر رو در میاریم و ریشای مجید رو میزنیم
ماه گرفتگی تموم میشه و برمیگردیم خونه. خوش میگذره
*
روز تولدم رو پر تبریک شروع میکنم
تمام کسایی که میشناسم و میشناسنم بهم زنگ و پیام میزنن
بجز اونی که منتطر ری اکشنش هستم!
و همینطور دوست و شفیق قدیمی محمدرضا
حس میکنم دوستام دارن پوست اندازی میکنن
سارا از ترکیه میخواس برام کباب فبرسته که اونم
نمیشه
*
چهارشنبه برای اولینبار با نسترن میریم بیرون
یه کافه حوالی انقلاب . طبق معمول هیچ چیز خوب پیش
نمیره. صالح مرتب بارنامه میفرسته
کار لعنتی تموم نمیشه لا به لای ترافیک های شلوغی
میدون ولیعصر برمیگردم خونه
*
پنجشنبه میریم کنسرت ارمان. قبلش میریم دلژین و شام
میخوریمتو رستوران مجید لباسش لک میشه
میره بشوره اونجا نظافتچی قفلی میزنه روش و عصبی میشه
زود میرسیم ولی پیاده روی طولانی رو طی میکنیم
اجرای خوب و تمیزی رو میبینیم . با حال خوب
میریم خون. استوری میذارم و شقایق رو تگ میکنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو