درست در زمانی که منتظری همه چی خوب پیش بره
همه چی خراب میشه
گرفتگی گوشم برمیگرده و از بین رحمانی و هدایتی متخصص گوش
از دومی وقت میگیرم . میرسم و منشی میگه 40 دقیقه از الان زمان معطلی تونه
میرم تو ماشین میشینم و مردم رو نگاه میکنم
که میخندن خوشحالن عاشقن و زندگیشون در جریانه
یاد روزی میفتم که با ح اومدیم پیش این دکتر و دعواش شد
ح بی معرفتی که بلاکم کرده و حتی اگه بفهمه من مردم
ککش هم نمیگزه
دکتر تست شنوایی سنجی میده
مسول تست ادم خوش اخلاق و مهربونیه بر خلاف تمام ادمایی
که امروز باهاشون سر و کار داشتم
تست رو دکتر میبینه و میگه موردت اورژانسیه
امپول و کورتون میده . میرم بیمارستان و تزریق رو انجام بدم
تزریقاتیه گفت شل کن گفتم حاجی ما خیلی وقته شل کردیم
امپول رو بد میزنه با درد میرم خونه
*
از یه دکتر دیگه وقت کیگیرم و میرم. حجم کورتونها انقدر زیاده که میگرخم
دکتر دوم بعد از چند تا تست همون دتاروها رو مینویسه و البته ام ار ای
و البته توصیه به تزریق. میگرخم قدری. تست فشار گوش رو هم به تستها اضافه میکنه
و میرم و پیش همون اقا انجام میدم
اقا میگه بیا یه نتوار جدید از گوشت بگیر چون بهتر شده انگار
*
جمعه وقت ام ار ای داریم . تا جمعه کلی کولی بازی دراوردم
گوشم خوب نیست و میترسم
صالح قرارا میشه باهام بیاد. دم رفتن کارت ملیم رو پیدا نمیکنم و کل اتاق
رو به هم میریزم . نهایتا با کارت ملی قدیمیم میرم
پذیرش میشم و برای گرفتن دارویی باید برم داروخونه
مسول پذیرش کلییک اشتباهی اسمم رو عابدین مینوسیه و الاف میشم
وقتی برمیگردم صالح هم اومده. صدامون میکنن میریم بالا
انژوکت به دستم میزنن و میرم برای ام ار ای
نتیجه اش رو میگیرم و میرم خونه 6 ساعته هیچی نخوردم و به لطف
کورتون اژدهای سیری ناپذیری ام
در دسترس ترین جای ممکن کارت ملیم پیدا میشه
تولد خاله رو تبریک میگم
بازی استقلال رو میبینم که سه تا گل میخوره
میرم تو رختخوابم و به تنهاییام بیشتر فکر میکنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو