۱۴۰۳ مهر ۷, شنبه

تنها

 *

یکشنبه اولین روز کاری بعد از تعطیلات هست و  من کله سحر میام تا ماشین سارا رو بگیرم

بار روغن موتوری دارن که یه کارتنش عقب ماشینه . ماشین رو زود میگیرم میره و بار میزنه

و کار خیلی سریع و شسته رفته انجام میشه 

کار کردن برای اشنا سخته استرس داره و همه اش نگران اب روت هستی

*

با ح چت میکنیم و طبیعتا کار به دعوای اخرش میکشه همه چی ازپیشنهاد تیاتر بهش

شروع میشه و ناگکهان بغض حسادت من به رابطه جدیدش میترکه

مجبورش میکنم کاغذ روی دیوار که براش نوشته بودم عشق همیشه در مراجعه است

رو پاره کنه. میکنه . عشقهای قبل از این اقاهه سو تفاهم بود!

*

روز پر استرس دربی کار زود تموم میشه و راس فوتبال میرسم خونه

تیممون بازی بهتری میکنه و در نهایت میبره . برای دقایقی از حال کثافتم میام بیرون


مهمونی عید ما با تاخیر انجام میشه .  روزکاری سبکیه که با معاینه فنی 

و تعویض روغنی شلوغ میشه . شب همه به اضافه رامتین و حسن و محسن 

میان . مهمونی طولانی و کسل کننده . بچه ها انقدر ایرن رو از دست به اون دست

میکشن که بچه کلافه میشه . پدرم که صبح افتاده تو جوب و ما حسابی خوش شانس بودیم

ماجراش رو تعریف میکنه و حسین زاده استیل مسخره کردن میگیره . دوست دارم

برینم بهش ولی خونسردی رو حفظ میکنم 

*

جمعه میرم پیش سارا و خبر ترور شدن نرولا رو با هم مرور میکنیم . با سیاوش 

قرار دارم و نمیرم . حوصله ندارم اکتهای عاشقانه ح به دوست پسر جدیدش اذیتم

میکنه تو توییتر فعالیت نمیکنم تا اکتی از ح ببینم من ادم فراموش شده زندگی همه ام

من تنهام . کاملا تنها.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو