چیزی شبیه جنون
ساعتهای متمادی به موبایل خیره میشم
پیگیر اخبار خوب و بد فوتبالم
استرس میگیرم تپش قلب این همه چرا؟
از این روحیه ضعیف خودم بدم میاد شاید براش روزی
به روانپزشک مراجعه کنم
*
روزی دو ساعت برقهای مارو قطع میکنن
توی گرما میشینم تا برق بیاد و وقتی که اومد کامپیوتر
رو روشن میکنم می رم خونه . باربری سمت چپ ما
موتور برق داره . سفری ازش سیم گرفته و مواقع ضروری استفاده
میکنیم خودمونم داریم دنبال موتور برق مناسب میگردیم
*
پدر سپیده دوست سابق مجید به رحمت خدا رفت
برای مراسم ختمش با مجید و عمو میریم مسجد
فرساد و معصومه هم هستن
هیچ چیز تلخ تر از تماشای چهره غمبار و داغ دیده یه ادم
نیست . گاهی به مرگ پدر و مادر فکر میکنم ناخواسته اشک تو چشام جمع میشه
سیاوش بعد از ده سال یا معصومه اینا رو میبینه و خیلی گرم و صمیمی
تایپ سیاوش همینه جلوی روی طرف یه جوره و پشت سرش یه جور
*
به تنهایی میرم تماشای تیاتر کمدی . اونقدر خنده دار نیست که مردم
میخندن خدا رو شکر زود تموم میشه و خداروشکر تر که کسی رو همراه خودم نکردم.
*
در راستای کشت صنعت انفرادیم
دو گلدون کاشتم یکیش رو به یاد دوست جدیدی که
ترکیه زندگی میکنه و حتما اگه تهران بود محل سگ به ما نمیداد
*