هفته رو دعوا و قهر جدایی با حسنا شروع میکنم. جنون لحظه ایم میاد جلوی چشمام
انقدر انگولکش میکنم که دعوامون میشه و کات.. به زودی پشیمون میشم میگم نمیتونم. اصرار اون به تمام شدن ماجرا
بیشتر از این حرفاس . گریه میکنم . سیگار میکشم . روی دوست نداشتنش تمرکز میکنم. فایده ای نداره
عشق پیری چیز خطرناکیه. حتی به گزینه های دیگه هم نمیتونی فکر کنی
شب قرص میخورم . الپرازولام . نعشه میکنم و میخوابم . دو شب رو پشت سر هم با قرص و سیگار تلاش میکنم اروم شم
دیوونگیم به اوج میرسه. زنگ میزنم و با فالگیر صحبت میکنم فالگیره اولش رد میده که چرا شماره منو به تو دادن و من برای مردا فال
نمیگیرم ودر نهایت با معجزه پول کار رو انجام میده. چیزایی که میگه به نظرم غیر واقعی میاد . تا جایی که میگه اسم کسی که باهاش
درگیری ح داره. پشمام میریزه . میگه دوبار از هم جدا میشین که دفعه دوم طولانی تره و در ادامه مهاجرت و کاسبی نو و پول زیاد
واینکه سه نفر طلسمت کردن و غیره . شب یلدا بهش مسیج میدم . براش اجیلی که صولتی داده رو بعنوان کادو در نظر گرفتم با
مامانش بیرونه. نمیرسه به دستش . دعا میکنم جوری تنها بشه که بفهمه چه روزهایی رو میگذرونم . مسیج میده بهم و شماره
روانشناسایی که رها بهم معرفی کرده بود رو ازم میگیره. فرداش مسیج میده و میگه گلها رو برات کاشتم . میگم بذار خونه مامانت .
عصر بعد از تولد پدر و رفتن دایی به هوای سیگار میزنم بیرون بهش مسیج میدم و میگم بریم لواسون . نمیاد و قرار میشه بریم
بیرون . میریم کافه دوستمون تو سهروردی . نمیتونم بخندونمش . موقع خداحافظی میگه رو تصمیمش پافشاری میکنه. بهش میگم
پاتو کمتر فشار بده. فایده نداره بغل میکنیم میبوسیم و جدا میشیم .بهش مسیج میدم وقتی دلت به صد در بسته رسیده اینجا یکی هست
که تو مشتش یه کلیده. جواب میده مراقب خودت باش و قلب. تو دلم با خودم تکرار میکنم برگرد به من...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو