۱۳۹۲ آبان ۲۹, چهارشنبه

میگفت...


+
می گفت :ربطی به این حرفا نداره !
من خیلی جاها رفتم که مشروب بود،تریاک هم بود ،حشیش هم بود 
کراک هم بودهم علف بود ،قرص بود ...من همه شونم امتحان کردم
ولی آلوده هیچ کودومش نشدم!زندگیمو می کنم،خلافمم قلیونه!
فیسبوکش رو باز می کنه و پیج یکی از دوستاش رو نشونم می ده 
"اینو می بینی ،باباش رو تربیتش خیلی حساس بود ،بزرگ شد وقتی 
دید پسرش با ماها می گرده ،مام کله مون باد داره و بو قرمه سبزی می ده
زندگیشو فروخت  فرستادش استرالیا که مثل ما  نره دنبال الواتی
الان گاهی باهاش اینجا چت می کنم ،میگه اونجا ساقی ککائین شده"
+
خیلی سخت میشه حرف کسی که نود و نه درصد خاطراتش
غیر قابل باور و شبیه به فیلم های هالیوودیه رو باور کرد
ولی چیزی که من از این زندگی دیدم و یاد گرفتم اینه که
هیچ وقت نمیشه از تقدیر فرار کرد . وقتی تقدیرت گم شدن باشه
حتی اگه راه رو هم بلد باشی ،ممکنه یه فرعی رو اشتباه بری و
گم بشی!راست میگفت!جلوی دو چیز رو نمیشه گرفت !عشق و تقدیر!
+
فیلم استرداد رو دیدم و با وجود سوراخ-سمبه های زیادی که توش دیده میشه
باز هم توصیه می کنم این فیلم رو ببینید و تاکید می کنم که حتما
توی یک سینمای درست - درمون ببینید که از همه چیز فیلم لذت ببرید.
کتاب فیلمنامه های کتبی سیلویاپلات رو خوندم که بد نبود چند داستان 
اولش بهتر از چند داستان اخرشه. لینک پایین تصنیف می دانم با صدای 
محمدرضا شجریان و موسیقی پرویز مشکاتیان و شعری از مولانست


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو