*
برای مشکلی که زبونم داشت رفتم دکتر. یه دکتر توی پاسداران . ریخت مطبش برمن مگوزید طور بود
صدای موزیک و منشیای داف و اینا. نوبتم شد . میرم و دکتر میگه چیزی نیست استرس
عصبی
*
مراسم ژیواگو خوانی به خاطر تولد سارا به تعویق افاده
فعلا کار ویژه ای انجام نمیدیم
*
بازی پرسپولس و الهلال هست. اروزم میکنم بیشتر از سه تا نخوریم ولی 4تا میخوریم
حدودمان همین است
*
پنجشنبه خونه عمورضا دعوتیم. بعد از کار خودم رو درگیر ترافیک عجیبی میکنم
و برای تولد سارا کادو میخرم. کتاب زندگی فرمان ارا
میریم خونه و میریم خونه عمورضا
از اون شبهای کسل کننده و طولانی
همه خسته اند . عمو رضا البوم عکسای قدیمی رو میاره
شاید تنها جای خوب مهمونی باشه
اخر شب پرویز و دخترش میشینن بازی بارسا رو ببینین
ما میریم در حالی که بارون شدیدی میاد
*
جمعه با مجید سارا و خواهرش و سعید وبقیه میریم رستوران جنوبی
مجید مست و پاره اس و با چند دقیقه تاخیرمیرسیم . دم در
بچه ها میکشن که به قل حسام گرسنه تر شن
کیفیت غذا بد نیست . دقایقی میخندیم و خوش میگذره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو