۱۴۰۳ بهمن ۲۰, شنبه

یک شب با امتی کلوزر

 *

برای مشکلی که زبونم داشت رفتم دکتر. یه دکتر توی پاسداران . ریخت مطبش برمن مگوزید طور بود

صدای موزیک و منشیای داف و اینا. نوبتم شد . میرم و دکتر میگه چیزی نیست استرس 

عصبی

*

مراسم ژیواگو خوانی به خاطر تولد سارا به تعویق افاده 

فعلا کار ویژه ای انجام نمیدیم

*

بازی پرسپولس و الهلال هست. اروزم میکنم بیشتر از سه تا نخوریم ولی 4تا میخوریم

حدودمان همین است

*

پنجشنبه خونه عمورضا دعوتیم. بعد از کار خودم رو درگیر ترافیک عجیبی میکنم

و برای تولد سارا کادو میخرم. کتاب زندگی فرمان ارا

میریم خونه و میریم خونه عمورضا

از اون شبهای کسل کننده و طولانی 

همه خسته اند . عمو رضا البوم عکسای قدیمی رو میاره

شاید تنها جای خوب مهمونی باشه

اخر شب پرویز و دخترش میشینن بازی بارسا رو ببینین

ما میریم در حالی که بارون شدیدی میاد

*

جمعه با مجید سارا و خواهرش و سعید وبقیه میریم رستوران جنوبی

مجید مست و پاره اس و با چند دقیقه تاخیرمیرسیم . دم در

بچه ها میکشن که به قل حسام گرسنه تر شن

کیفیت غذا بد نیست . دقایقی میخندیم و خوش میگذره


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو