۱۴۰۳ اسفند ۴, شنبه

 *

شنبه با ماشین پدر میرم سر کار 

چون ماشین خودم خرابه و خدا روکمر هزینه

زیادی رو دستم نمیذاره

*

روز ولنتاین نوشتم رابطه قبلیم شکنجه روانی تمام عیار بود

خانوم ح در جواب یه توییت سراسر توهین میزنه

بهش مسیج میدم و میگم من از کانتکتت شماره برنداشتم.

گذشته حال و اینده رو میکشه وسط و بیشتر میرینه بهم

باید بهم بر بخوره.و نمیخوره ولی تمام انرژی روزمو میگیره

*

دم خونه استاد دوتا گربه میان جلوی در . میگه این دوس دختر اونه

یکیشون میره تو و اون یکی نمیره. صحنه جالبیه!

*

پنجشنبه تیاتر داریم . بام . در روزهایی که ح با دوست پسرش رفتن ترکیه

مجید نمیاد و جاش دوست سارا رو میبریم. میرم دنبالش و میریم نمایش رو

میبینیم . نمایش خوبیه . بعدش میریم یه کافه رستوران تو خیابون ایتالیا

و بعد میریم دم خونه سارا تا دوستش اسنپ بگیره و بره

*

جمعه خونه مادربزرگ هستیم . حوصله ندارم . میریم پایین 

ناهار میخوریم . همه دور بچه نگار جمعن . خیلی فضا سنگینه

دنبال راه پیچیدنم که پیدا نمیکنم متاسفانه

با اومدن خاله شوکت همه چی بدتر میشه 

بحث عبثی بین حسن و حسین زاده در میگیره 

به بهونه بیرون رفتن میپیچم به بازی 

میرم و از انتشارات نگاه کتاب خزه رو میخرم. امروز با مولود باید

میرفتیم کنسرت ولی لغو شد. ایشالا پولمونو نخورن!


 *

این هفته اتفاق قابل عرضی وجود نداره 

الا اینکه تمام هفته خوب تمرین میکنم تا کلاس خوبی داشته

باشم. کلاس بد پیش نمیره و ایرادای اساسی شمردن هنوز هست

بیست و دو بهمنم میشینم تو خونه

روزهای تنهایی

*

میمونم دفتر و بازی پرسپولیس سپاهان رو میبینم . میبازیم\

وقت اضافه رو تو راه گوش میدم که حداقل به ترافیک نبازیم

*

میرم تعویض روغنی ضد یخ میریزم و همون میشه دردسر جدید 

روزی که قرار بود با سارا و حسام و مجید بریم سینما


امپر ماشین میره بالا و درنتیجه برمیگردم خونه

با ماشین پدر میرم سینما. با مجید میریم ثالث چایی میخوریم 

بچه ها میان و فیلم رو میبینیم . حسام سر فیلم خیلی حرف میزد و تو مخی بود


۱۴۰۳ بهمن ۲۰, شنبه

یک شب با امتی کلوزر

 *

برای مشکلی که زبونم داشت رفتم دکتر. یه دکتر توی پاسداران . ریخت مطبش برمن مگوزید طور بود

صدای موزیک و منشیای داف و اینا. نوبتم شد . میرم و دکتر میگه چیزی نیست استرس 

عصبی

*

مراسم ژیواگو خوانی به خاطر تولد سارا به تعویق افاده 

فعلا کار ویژه ای انجام نمیدیم

*

بازی پرسپولس و الهلال هست. اروزم میکنم بیشتر از سه تا نخوریم ولی 4تا میخوریم

حدودمان همین است

*

پنجشنبه خونه عمورضا دعوتیم. بعد از کار خودم رو درگیر ترافیک عجیبی میکنم

و برای تولد سارا کادو میخرم. کتاب زندگی فرمان ارا

میریم خونه و میریم خونه عمورضا

از اون شبهای کسل کننده و طولانی 

همه خسته اند . عمو رضا البوم عکسای قدیمی رو میاره

شاید تنها جای خوب مهمونی باشه

اخر شب پرویز و دخترش میشینن بازی بارسا رو ببینین

ما میریم در حالی که بارون شدیدی میاد

*

جمعه با مجید سارا و خواهرش و سعید وبقیه میریم رستوران جنوبی

مجید مست و پاره اس و با چند دقیقه تاخیرمیرسیم . دم در

بچه ها میکشن که به قل حسام گرسنه تر شن

کیفیت غذا بد نیست . دقایقی میخندیم و خوش میگذره


۱۴۰۳ بهمن ۱۳, شنبه

سگ زندگی

*

پیج دوست پسر ح رو پیدا میکنم . تا حدودی تصواتم در مورد ش درسته

تو روزایی که فکر میکردم ح دوست داره باهام حرف بزنه 

بهش به همین بهونه که گربه چرا دست اونه پیام میدم

واکنش بدی میگیرم 

خسته ام

*

وسط هفته تعطیلی داریم و خوشحالم 

کلاس تعطیله. با مولود قرار میذارم . براش کادو تولد یه

چراغ خواب خوشگل میخرم . شب قبل از قرار ماشال زنگ میزنه و میگه پلاک

یه ماشین اشتباه خورده و بارش خالی نمیشه 

با بدختی به کامپیوترش وصل میشم

اصلاح میکنم و میفرستم . لپ تاپم خرابه و لپ تاپ مسعود هم برنامه رو ران نمیکنه

دست به دامن لپ تاپ زهرا میشم و کار انجام میشه . با مولود سگش رو میبریم 

دامپزشکی . دکتر سگه اصفهانیه . یه امپول بهش میزنن و میریم برای شام

میریم اکوان و به خاطر سگ مجبوریم بیرون بشینیم . سگ لرز میزنم

از اون روزاس که دلم خونه خودمون رو میخواد

*

با سارا و مجید میریم کافه جز و بعدش سینما

سارا عصبی و کلافه به نظر میاد . ت کافه گپ میزنیم

و بعدش یه فیلم غمناک میبینیم ولی میخندیم . علایم رد دادن

*

جمعه بلیت کنسرت دارم . قبلش فوتباله میشینم و قسمتی از

فوتبال رو میبینم . تو راه ترافیک گیر میکنم و یه خروجی رو 

اشتباهی رد میکنم. به اجرا نمیرسم و جاش میرم یه دوری تو خیابونا میزنم 

شب میرسم خونه. دپرس و فسرده 

به زایده زبانم فکر میکنم. شنبه به خاطرش میرم دکتر