مینویسم تا یادم بمونه
زندگی به شکل عجیبی داشت خوب پیش میرفت
مثل دوچرخه سواری تو خیابان خلوت و جاده ای هموار
اما از یک جایی به بعد تعادل دوچرخه به هم خورد
و دیگه هیچ وقت به حالت عادی برنگشت
از جایی که اونی که نباید می مرد ،مرد
اونی که نباید میرفت ، رفت
اونی که نباید جدا میشد ،جدا شد
و اونی که نباید می برید ،برید
می نویسم تا یادم بمونه قبل از این زمین ناهموار
و دوچرخه نا متعادل
زندگی روی خوشش رو هم نشونمون داده بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو