۱۴۰۴ آبان ۲۴, شنبه

در ستایش کارما

 *

شنبه برخلاف تصمیم قبلیم مجبور میشم اتاق رو جمع و جور کنم چون یکشنبه

نظافتچی داریم. یکشنبه همزمان با اومدن نظافتچی میرم بازار چهارسو

و گوشی جدید میخرم . نیتم گوشی مشکیه ولی در نهایت تیتانیوم طوسی

میگیرم. فروشنده مخم رو میزنه . تمام کاراش رو همونجا انجام میدن و بعدا میفهمم چه پولای 

کسشری بابت خدمات از من گرفتن

*

کلاس موقتا تعطیل تا بعد از اجرای گروهی

با استاد صحبت میکنم که شاید راضی شه یه جلسه انلاین برگزار کنه 

*

مهرنازی hpv مثبت شده و مجید ریده به خودش

یاد روزای اول رابطه ام با ح میفتم . کسی که این روزها 

از غم سختش حرف میزنه و احتمالاروزای اخر خوشیشه

چیزی که از کارما انتظار داشتم

*

مهندس واسه شرکت پاکت سیگار رزومه فرستاده. برای اسعت کاری 

8 صبح تا 12 شب . پمام میریزه. میترسم . نمیخوام . انجام نمیدم

اصلا استعفا میدم . اینا همش تو خیالاته تو واقعیت مثل خر قبول میکنم

*

دارم تو اتوبان قم رانندگی میکنم که یوهو یه وانتی 

بهم میزنه و در میره. ماشین داغون میشه . حالم گرفته میشه

تمام روز دپرسم . برگشتنی میبینم یه وانتی میزنه و یه پژو رو

جمع میکنه . میگم شانس اوردم

*

میریم تاتر . یه تاتر کمدی . جای پارک سخت پیدا میکنیم . 

در نهایت جلوی خونه یکی که احتمالا با نخاله میخواسته جای پارک

واسه خودش نگهداره پارک میکنیم . گوشیم رو تو ماشین جا میذارم

و تمام مدت ذهنم درگیرشه.بعد تاتر میریم شام میخوریم

و در مورد مسایل مختلف حرف میزنیم از جمله hpv مجید

*

جمعه با ملود قرار درایم که نهایت کنسل میشه

میریم خونه مادر بزرگ . اش جو داریم و خوشمزه اس. بچه های 

لیلا نیومدن و اعصاب راحت